کلید واژه: "شهید"

مگه میشه فرمانده مهندس لباس کهنه بپوشه ؟؟؟!!!

نوشته شده توسطگودرزی 26ام خرداد, 1397
  کهنه امّا تمیز   لباس نو تنش نمی کرد.   همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباسهایش پیدا کرد؛   اما همیشه تمیز و اتو کرده بود.   پوتین هایش هم همیشه از تمیزی برق می زد.   یک پارچه سفید هم داشت که می انداخت گردنش.   یک بار پرسیدم:   این واسه چیه؟   گفت:«نمی… بیشتر »

توکل واقعی شهیدی که جانشین فرمانده بود

نوشته شده توسطگودرزی 26ام خرداد, 1397
  از تو حرکت، از خدا برکت   ده روز پیش گفته بود جزیره را شناسایی کنند، ولی خبری نبود.   همش می گفتند: « جریان آب تنده، نمی شه رد شد. گرداب که بشه همه چیز رو می کشه تو خودش ! »   گفت: « خب چه بکنیم؟ می خوایید بریم سراغ خدا بگیم خدایا آب رو نگه دار ؟!… بیشتر »

رعایت قانون

نوشته شده توسطگودرزی 26ام خرداد, 1397
  با محمد داشتیم می رفتیم جایی.   پیچیدم توی خیابان یک طرفه.   زد روی پام وگفت:   « داری گناه می کنی ها.   توی قانون جمهوری اسلامی یک طرفه رفتن ممنوعه.   قانون رو رعایت نکنی، گناه کرده ای؛   عین اینه که نمازت قضا بشه.   هیچ فرقی هم نمی کنه.»… بیشتر »

از خواب گران برخیز

نوشته شده توسطگودرزی 22ام خرداد, 1397
  بچه ها را برای نماز صبح بلند می کرد.   این بیت را می خواند:   «ای لاله ی خوابیده چو نرگس نگران خیز                             از خواب گران خواب گران خواب گران خیز»   می گفت:« اگر آیه آخر سوره کهف رو بخونین، هرساعتی که بخواین بیدار میشین.»   آمد بالای… بیشتر »

شهید

نوشته شده توسطگودرزی 6ام خرداد, 1397